علم چیست؟
[توضیح: متن زیر بخش کوتاهی است از یک سخنرانی ریچارد فاینمن، فیزیکدان بزرگ و یکی از بهترین معلمان قرن بیستم، در مورد اینکه علم چیست؟ فاینمن از تجربیات دورهی کودکیاش میگوید و اینکه چگونه پدرش با تجربههای دست اولی که برایش خلق میکند، به او میآموزد که روش علمی چگونه است. این متن به روشنی نشان میدهد که آنچیزی که ما در مدارس و دانشگاههایمان به دانشآموزان و دانشجویان میآموزیم چقدر از روش علمی دور است.]
... دلم میخواهد چند کلمه دربارهی واژهها و تعاریف برایتان بگویم. یاد گرفتن واژهها خیلی لازم است، اما این کار علم نیست. البته منظور من این نیست که چون علم نیست نباید آن را یاد بدهیم. ما دربارهی این که چه چیزی را باید یاد بدهیم حرف نمیزنیم؛ دربارهی این بحث می کنیم که علم چیست. این که بلد باشیم چطور سانتیگراد را به فارنهایت تبدیل کنیم علم نیست. البته دانستنش خیلی لازم است، ولی دقیقاً علم نیست. برای صحبت کردن با همدیگر باید واژه داشته باشیم، کلمه بلد باشیم و درست هم همین است. ولی خوب است بدانیم که فرق «استفاده از واژه» و «علم» دقیقاً چیست. در این صورت، می فهمیم که چه وقت ابزار علم مثل واژهها و کلمهها را تدریس میکنیم و چه وقت خود علم را یاد میدهیم.
در پیادهرویهایی که در جنگل با پدرم داشتیم چیزهای زیادی یاد گرفتم. پدرم به جای نام بردنِ آنها میگفت: «نگاه کن! میبینی که پرندهها خیلی به پرهایشان نوک می زنند. فکر میکنی برای چی به پرهایشان نوک میزنند؟» حدس زدم که پرهایشان ژولیده شدهاند و پرنده میخواهد با این کار آنها را مرتب کند. گفت: «خب، فکر میکنی پرها کِی نامرتب میشوند؟ یا چطوری ژولیده میشوند؟» گفتم: «قبل از این که پرواز کنند و این طرف و آن طرف بروند، پرهاشان مرتب است، ولی وقتی پرواز میکنند پرها به هم میریزند و ژولی پولی میشوند.» گفت: «پس حدس میزنی وقتی پرنده از پرواز برگشته است باید بیشتر به پرهایش نوک بزند تا موقعی که فقط مدتی برای خودش این طرف و آن طرف راه رفته و آنها را مرتب کرده است. خب بگذار ببینیم.» یک مدت نگاه کردیم و پرندهها را پاییدیم. معلوم شد که پرندهها، خواه روی زمین راه بروند یا از پرواز برگشته باشند، یک اندازه نوک میزنند. پس حدس من غلط بود. پدرم گفت پرنده به این علت به پرهایش نوک میزند که شپش دارد. پوستهی کوچکی از ریشهی پرِ پرنده خارج میشود که خوراکی است و شپش آن را میخورد. از بین پاهای شپش مومی خارج میشود که غذای کرمهای کوچکی است که آنجا زندگی میکنند. این غذا برای کرم خیلی زیاد است و نمیتواند آن را خوب هضم کند. بنابراین، از بدنش مایعی بیرون میآید که شکر زیادی دارد و موجود خیلی کوچولویی از آن شکر تغذیه میکند و ...
نتیجهی این مشاهده، حتی اگر به نتیجهگیری درست و حسابی هم نرسد، گنجینهای از طلاست! باور کنید که نتیجهی بسیار جالبی است. فکر کنم خیلی مهم است -دست کم از نظر من- که اگر میخواهید به مردم دیدن و آزمایش کردن را یاد بدهید، به آنها نشان بدهید که از این کارها چیز قابل توجهی بیرون میآید. آن موقع بود که یاد گرفتم علم چیست. علم حوصله بود؛ علم شکیبایی بود. اگر نگاه میکردید و مواظب بودید، توجه میکردید و حواستان جمع بود، چیز خوبی گیرتان میآمد، اگرچه نه همیشه.
ریچارد فاینمن